آهسته شب از كنار ديوار گذشت
آهسته كه انگار نه انگار گذشت
يكباره هچوم خاطراتي وحشي
آن لحضه ميان خواب وبيدار گذشت
آن لحضه كه با خنده سلامم كردي
آن لحضه كه، آه، كارم از كار گذشت
گفتم بروم قيد تورا هم بزنم
يك فعل هزار باره تكرار-گذشت-
***
من ماندم و قلبي كه فرو ريخته بود
بي معرفت از كنار ديوار گذشت
من ماندم و يك اتاق خالي، يك عكس
من ماندم و يك پاكت سيگار، گذشت
***
آه... تا كي از آن قصه بنالي ، تا كي؟
هي احمق بي شعور بي عار! گذشت
نگذار غزل به بيت آخر برسد
دست از سر اين قافيه بردار، گذشت
حافظ سر كيف است بيا فال بگير
شايد غم و تشويش شب تار گذشت
شايد كه يهو دايره ي قسمت ما
چرخي زد و از نقطه ي پرگار گذشت
***
اما غزلم بدون نام است هنوز
به كوري چشم عشق بگذار: گذشت
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8